در این گفتوگو شیخ عبدالکریم محمّدی، عضو شورای برنامهریزی مدارس علوم دینی اهل سنّت، به معرّفی امام شافعی –رحمةالله علیه– و بیان شکلگیری فقه شافعی، مکاتب آن، اصول و نحوهی کارکرد آن، گسترهی آن در سطح دنیای اسلام و ارتباط آن با علوم کلام و اجتهاد میپردازد. وی همچنین موضع فقه شافی در مقابل تندروی و خشونت را بهروشنی بیان میکند.
در ادامه توجّه شما را به این گفتوگو جلب میکنیم:
- فقه شافعی، دارای قدمت زیادی در ایران است و تعداد زیادی از ایرانیان اهل سنت پیرو مذهب شافعی هستند. ویژگی فقه شافعی نسبت به فقه دیگر مذاهب اسلامی چیست؟
فقه شافعی از ابتدای ظهور خود دارای ویژگیهای منحصر به فردی در تاریخ فقه اسلامی بوده است. مؤسّس فقه شافعی «محمد بن ادریس شافعی» معروف به امام شافعی متولد سال 150هجری در غزّه است. امام شافعی در دوران علمآموزی، از اساتید بزرگی چون «مسلم بن خالد» «سفیان بن عیینه» «سعید بن سالم» «داوود بن عبدالرحمن» و «عبدالحمید بن عبدالعزیز» که هریک فقیهی بزرگ در عصر خود بودند بهره جست و با استفاده از دانش این اساتید و نبوغ ذهنی به درجهای والا نائل آمد.
امام شافعی در مدت حیات خود مهمترین مباحث اصول فقه را در تاریخ فقاهت در اسلام عرضه نمود، امری که با گذر زمان، در تاریخ اسلام تحوّلآفرین شد و الهامبخش رشد فقهی دیگر مذاهب اسلامی گردید. لذا شیوه فقهی امام شافعی همواره بصورت مستقیم یا غیر مستقیم مورد توجه و استفاده دیگر مذاهب اسلامی بوده است و این ویژگی بارز فقه امام شافعی به نسبت دیگر مذاهب فقهی است.
- امام شافعی به عنوان یک فقیه از چه جایگاه علمی در میان فقهای هم عصر خود برخوردار بوده است؟
امام شافعی در زمان خود شخصیتی بزرگ و شاید تکرار ناشدنی در فقه بوده است. امام شافعی با تقریر اصول و قواعد علوم دینی و تجزیه و تحلیل آن روش جدیدی را در استنباط احکام شرعی بکار گرفت. سه نکته مهم در فقه امام شافعی وجود دارد که لازم است به آن توجه شود:
اول اینکه امام شافعی آن تعادل مطلوبی که در بین مکاتب سهگانه (مکتب قرآن در مکه، مکتب حدیث در مدینه و مکتب اهل رأی در عراق) در زمینه استنباط احکام فرعی وجود داشت را رعایت نمود و از افراط و تفریط در هر یک از این سه مکتب دوری کرد. به عبارتی نگاه امام شافعی به فقه تکبعدی نبوده است.
دوم اینکه او برخی منابع که در فقه بصورت عامیانه و بدون حجّت قوی استفاده میشد را منع کرد. امام شافعی استنباط احکام فرعی را تنها از دلایل دینی (قرآن و حدیث و اجماع و آثار اصحاب و قیاس بر آنها) مجاز دانست و استحسان و عرف و مصالح مرسله را بعنوان منابع احکام دینی مردود نمود.
سوم قانونمندی و قاعدهسازی اجتهاد بر اثر وضع و بنانهادن قواعد اصول فقه بود که این امر از ابتکارهای امام شافعی در فقه است. دانشمندان فقیه قبل از امام شافعی، حتی در بالاترین رتبه اجتهاد (یعنی اجتهاد مطلق و مستقل) تنها با اقتضای ذوق و فراست و درک فطری (نه از راه توجه به قواعد اصولی مدون) احکام فرعی را از منابع فقهی استنباط و استخراج مینمودند. لذا کار امام شافعی را در این زمینه میتوان با کار پیشگامان در سایر علوم مقایسه کرد. همانگونه که قبل از این که ارسطو قوانین علم منطق را بنا نهد و قبل از اینکه خلیل بن احمد علم عروض را وضع نماید، دانشمندان تنها به مجرّد ذوق و فراست و درک فطری خود صحّت براهین و نظم و وزن اشعار را تشخیص میدادند. جایگاه پیشگامان درک علم همواره در علم خودشان بالا است و جایگاه امام شافعی نیز به همین دلیل در فقه بالا است؛ زیرا او بود که استنباط فقه را از فطرت فقیه خارج کرد و آن را به مرحله اصول و قاعدهسازی رساند.
وجود این ویژگیها در شیوه اجتهادی امام شافعی به همراه ابتکار او در قواعد علم اصول فقه، دو تحوّل عظیم را در فقه بوجود آورد، یکی در محیط تعلیم و تدریس وی و دیگری در حوزه وسیع اجتهاد اسلامی. اول اینکه حلقه تدریس وی به گونهای گرم و پرشور دارای جاذبه گردید که ستارگان آسمان معارف آن زمان را مانند احمدبن خلیل و اسحاق بن راهویه و بشر مریسی و عبدالله بن محمد را بسوی خود جذب نمود که این افراد بعدها هر یک دانشمند بزرگی شدند و دوم اینکه اجتهاد اسلامی را دارای چارچوب و اصول مشخص کرد.
بر مبنای این ابتکار، امام شافعی اولین کسی است که اصول فقه را مینویسد. تا قبل از آن ما چیزی بنام اصول فقه در جهان اسلام نداشتیم. اما شافعی به پایهگذاری اصول فقه میپردازد و فقه را بصورت یک علم مشخص در میآورد و آن را به چارچوبی که دارای ارزیابی باشد، تبدیل میکند.
در همین دوران اصول تصحیح حدیث و اصول تحقیق در روایت حدیث توسط امام شافعی وارد فقه اسلامی میشود. لذا محدّثین بزرگ در جهان اسلام تحتتأثیر روش امام شافعی قرار میگیرند و با اصولی که امام شافعی وارد فقه میکند به جمعآوری حدیث میپردازند.
یکی از روشهای مهم امام شافعی، توجه به تاریخ علم حدیث است که این روش نیز کمک کرد تا جمعآوری حدیث دارای جنبههای علمی و اعتباری شود. وقتی که همه این موارد را در کنار یکدیگر جمع میکنیم، میبینیم که نه قبل از امام شافعی و نه بعد از ایشان، کمتر فقیهی توانسته به فقه و حدیث یک روش و چارچوب علمی ببخشد تا آنجا که این روش به شیوهای رایج درمیان فقهها و محدثین بعدی تبدیل شود.
- اگر امکان دارد در مورد کتاب «ام» امام شافعی توضیح دهید.
کتاب «ام» اولین کتاب فقهی در جهان اسلام است. این کتاب یک دایرةالمعارف فقهی است که درک همه مطالب آن چندان آسان نیست. امام شافعی به عنوان یک نابغه فقهی چنین کتابی را تألیف میکند تا دیگر فقها بتوانند با استفاده از روش و اصول فقهی آن و الگو برداری از آن، اصول فقه را وارد دیگر مذاهب کنند. لذا تالیف کتاب «ام» با آن پیچیدگیهای فقهیاش نیز باید جزو آثار تاریخی در فقه اسلامی به حساب آورد.
- فقه شافعی چگونه توانسته به چنین دستاورد علمی در جهان اسلام دست یابد؟
چند نکته وجود دارد که فقه شافعی را از فقه دیگر مذاهب متمایز میکند. اول اتّکا فقه شافعی به اصول فقه است. یعنی اینکه فقه شافعی دارای اصول و قواعد فقهی است و این روش با گذر زمان بر فقه دیگر مذاهب تأثیر گذاشته است. در فقه شافعی اول اصول مشخص میشود بعد خود فقه ارائه میگردد، لذا فقیه تا در اصول فقه قوی نباشد، نمیتواند به سادگی و تنها براساس اجتهاد شخصی خود فتوا دهد.
نکته دوم، تأکید فقه شافعی بر اهداف شریعت است. فقه شافعی یک فقه ظاهری و بر مبنای استنباط ظاهری متون (کتاب و سنت) نیست، بلکه این فقه با اتکا به تاریخ، بر دریافت حداکثری از اهداف شریعت تأکید دارد و این امر به کار آمدی فقه شافعی در جامعه کمک میکند. هدفمندی در دریافت حداکثری اهداف سبب میشود تا پویایی فقه شافعی در طول زمان و با تغییر شرایط حفظ شود.
سومین نکته این است که فقه شافعی در اصول فقه، بازترین روش مذهبی را از نظر تسامح اجتماعی دارد. لذا این فقه در نقاط مختلف دنیا خصوصاً مناطقی که تلاقی تمدّنها و فرهنگهای مختلف بوده، سازگاری بیشتری داشته است و سریعتر رشد کرده است.
چهارمین نکته این است که فقه شافعی به تاریخ علم توجه دارد. مطالعه در تایخ علم کمک میکند ما درک بهتری از متون دینی و شرایط نزول یا بیان آن داشته باشیم و بهتر بتوانیم مقصود شارع را استنباط کنیم. چنین آگاهی، فقیه را یاری میکند تا فتوایی صادر کند که به هدف اصلی شارع نزدیکتر باشد.
- شما گفتید که فقه شافعی بر فقه دیگر مذاهب هم تأثیر داشته است، در این مورد میتوانید توضیح بیشتری دهید؟
اصول فقهی امام شافعی بر دیگر فقها تأثیر داشته است. اصول فقه شافعی سبب شده که بزرگترین فقها در مذهب شافعی ظهور کنند. فقهایی که از فقه شافعی ظهور کردند هر یک دارای سبک و در تاریخ فقه تأثیرگذار بودند و این به دلیل آگاهی آنها از اصول فقه بوده است. از طرفی، فقهای بزرگ دیگر مذاهب هم مثل فقه حنفی، حنبلی و مالکی نیز از اصول فقه امام شافعی پیروی نمودهاند. این فقها اگرچه در استنباط احکام شرعی با امام شافعی اختلاف نظر دارند، اما اصول و روش او را در مذهب خود بکار گرفتهاند. لذا تأثیر اصول فقه شافعی بر مذهب حنفی و مالکی و حنبلی شدید است.
برای نمونه میتوان از فقیه «ابن حاجیب مالکی» نام برد که هرچند که مالکیمذهب است اما روش فقهی او اصول فقه امام شافعی است. در بررسی آثار دیگر فقها نیز میتوان رگههایی از پیروی از اصول فقه شافعی را دید، در حالی که آنها شافعی مذهب نبودند.
- آیا فقه شافعی بر شکلگیری تمدّن اسلامی تأثیر داشته است؟
هیچ فقهی به اندازه فقه امام شافعی بر تمدن اسلامی تأثیر نداشته است. در هر نقطه از سرزمینهای اسلامی که تمدن اسلامی به معنای واقعی آن شکل گرفته است، اثر فقه شافعی مؤثّر بوده است. اگر شما به مذهب فلاسفه، ریاضیدانان، محدثان، شعرا و... بزرگ تاریخ اسلام نگاه کنید، مذهب اکثر آنها شافعی بوده است. زیرا مذهب امام شافعی بطور کلی مذهبی تعاملی و خِردگراست و با اندیشه بشری سازگار است. در این مذهب واقعگرایی حاکم است و همین امر سبب میشود که فقه شافعی با شرایط زمان سازگاری بیشتری داشته باشد.
- آیا میان فقه امام شافعی با علم کلام ارتباط دارد؟
امام شافعی اطلاعات عمیقی از علم کلام داشته است. «مزنی» یکی از برجسته ترین شاگردانش از امام شافعی نقل میکند که امام شافعی گفته است: «ولقد دخلت فیه حتی بلغت منه مبلغا» امام شافعی در دوره جوانی و قبل از تبحّر در فقاهت از قوانین علم کلام آگاهی پیدا کرده بودو با آن آشنا بود. «ابن حجر عسقلانی» نیز به نقل از «ابو اسحاق» میگوید: » شافعی به شیوه اهل علم کلام با برخی از فقها مناظره میکرد و خیلی با دقت و تحقیق با طرف مقابل بحث میکرد.»
بطور کلی اصول فقه امام شافعی با اصول فقه کلامی ارتباط دارد. در این اصول خرد و اندیشه برای دستیابی به نظر شارع مهم است. لذا در فقه امام شافعی مسأله فلسفه احکام جایگاه مهمی دارد. با این تفاصیل روش فقهی امام شافعی، اصل فقه را با خرد و اندیشه پیوند میزند و در نتیجه، چنین فقهی تقابلی با علم کلام ندارد. اما علم کلام ماهیتاً خود دارای وسعت زیادی است. از کلام متأثّر از فلاسفه یونانی گرفته تا کلام گروههای مختلف اسلامی. در مذهب فقهی امام شافعی به روش کلامی اهمیت داده شده است، در حالیکه در دیگر مذاهب کمتر به آن توجه شده است. این هنر امام شافعی را نشان میدهد که یک دانش را بجای تقابل با فقه، در خدمت فقه بکار میگیرد. امام شافعی روش علم کلام را قبول داشته اما در محتوا با اندیشههای کلامی عصر خود که متأثر از فلاسفه یونان بودند تقابل داشته است. بین روش و محتوا تفاوت وجود داشته است. امام شافعی با اندیشه اسلامی به شبهات اهل کلام که متأثّر از فلاسفه یونان بودند پاسخ میداد.
- فقه امام شافعی در زمان خود امام شافعی به مرحله تکامل رسیده یا در طول تاریخ؟ و اگر این تکامل دارای سیر زمانی بوده کدام شاگردان امام شافعی در این تکامل نقش داشتهاند؟
در ابتدا باید به نقش خود امام شافعی در تحول فقهی این مذهب اشاره کرد. ایشان یک نابغه فقهی بودند که اصول فقه را وارد فقه کرد. اما چنین وسعت دید علمی نمیتواند بدون تضارب آرا درون مذهبی ظهور کند. لذا فقه شافعی بعد از دوران خود امام شافعی، شاهد ظهور مکاتب فقهی درون مذهبی بوده است که این امر بدلیل ظهور فقهای بزرگ صاحبسبک در مذهب شافعی در نقاط مختلف دنیا بوده است. این سبکهای فقهی در روش و اصول مشترک اما در محتوا با یکدیگر برخی اختلافات داشتهاند. لذا سبکهای درون مذهبی فقه شافعی بسیار قوی هستند و خود در رشد و توسعه این فقه مؤثّر بودهاند.
بطور کلّی فقه شافعی در طول تاریخ همواره شاهد ظهور فقهای بزرگ بوده است؛ زیرا فقه شافعی دارای زاویهها و روایتهای مختلف است و در طول تاریخ گفتمان درون مذهبی همواره در فقه شافعی وجود داشته است.
از شاگردان بزرگ امام شافعی، «اسماعیل مزنی مصری»، «ابو یعقوب بویطی» و «ربیع بن سلیمان مرادی مصری» میتوان نام برد.
در یک تحول تاریخی، ماوردی قاضی بصره کتاب الاقناع را مینویسد و بعد از او نیز نگارش فقه شافعی در روایات متفاوت آغاز میشود و دو مدرسه شافعی مذهب بزرگ شکل میگیرد. مدرسه بصریین و مدرسه بغدادیین که هر یک فقهای زیادی را در دامن خود پرورش میدهند.
فقهای شافعی چون دارای توان علمی بالا و دارای مدرسه و مکتب و کتب مشخص و پایدار بودهاند، زمینه توسعه این مذهب را در سرزمینهای مختلف اسلامی فراهم میکنند.
در ایران نیز روش فقهی امام جوینی به عنوان یک فقیه شافعیمذهب تا به امروز مورد توجه مدارس دینی اهل سنت است.
در نتیجه میتوان گفت تأثیر امام شافعی به عنوان مبتکر اصول فقه از یکسو و نگرش حاکم در مذهب شافعی و تضارب آرا درون مذهبی از سوی دیگر، سبب رشد و توسعه و تکامل فقه شافعی شده است و شاگردان امام شافعی و فقهای بزرگ شافعی مذهب نیز در شکلگیری این فرایند نقش مهمی داشتهاند.
- رابطه فقه شافعی با اجتهاد چگونه است؟
در فقه شافعی اجتهاد دارای جایگاه مهمی است. فقه شافعی فقط روخوانی متون یا کتب فقهی و تکرار فتوای گذشتگان نیست، بلکه فقه شافعی یک روش فقهی است که مسؤولیت استنباط فقه و صدور فتوا را بر عهده فقیه میگذارد.
اجتهاد و مجاهدات امام شافعی جهت استنباط و استخراج احکام فرعی در منطقهای آغاز میشود که بر بالای هر تپهای و در درون هر غاری و در دامنهی هر کوهی و در دل هر دشتی و در بالای هر درختی و در زیر هر سنگی، اثری از آثار 13سال مبارزهی بیامان پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– و مجاهدات طاقتفرسای اصحاب ایشان مشاهده میگردد. امام شافعی کار خود را از شهر مکه آغاز میکند.
به مجرّد دایر شدن حلقهی تدریس امام شافعی، طالبان علم در درجات بالا و اهل فضل و تحقیق، از دور و نزدیک به سوی مسجدالحرام شتافته و برای شرکت در این حلقه از یکدیگر پیشی میجویند و روز به روز حلقهی درسهای فقه و تفسیر و حدیث، وسیعتری برای بهرهگیری از دانش امام شافعی مشاهده شود. مطالب درس این حلقهها تنها تفسیر لفظی آیهها و مجرد روایت احادیث و استنباط احکام فرعی نیست، بلکه امام شافعی در فواصل بیان این مطالب غالباً قاعدهها و اصلهای کلی را بیان میکند که کمیّت و کیفیت و شرایط دلایل فقه و همچنین کیفیت استخراج احکام فقه از آنها را ارائه میدهد و به عبارت امروزی: «استنباط احکام را قاعدهمند و اجتهاد را قانونمند آموزش میدهد» امام شافعی ضمن تدریس فقه و تفسیر و حدیث، قواعد علمی را نیز تدریس میکند که خود واضع و مبتکر قواعد آن علم است و بعدها (علم اصول فقه) نامیده میشود. امام شافعی به هنگام تقریر قاعدههای این علم ثابت مینماید که دلایل کلی فقه، پنج مورد است و آن عبارتند از: قرآن، حدیث، اجماع، قول و رأی اصحاب و قیاس.
بطور کلی میتوان گفت منهج و روش فقهی مذهب شافعی بسیار قوی است. اجتهاد درونمذهبی نیز در فقه شافعی کمک کرده که این مذهب در طول تاریخ پویایی خود را حفظ کند که تحقق چنین شرایطی نیازمند مطالعات و تسلّط وسیع فقه است؛ لذا مذهب شافعی همواره قویترین فقها را به جهان اسلام معرفی کرده است.
- تاکنون چه کتابهایی در مورد امام شافعی نوشته شده است؟
در طول تاریخ کتابهای زیادی درمورد امام شافعی نوشته شده است که برخی آنها عبارتند از: کتاب الائمة الاربعة و الامام الشافعی از شرباصی، کتاب توالی التاسیس از ابن حجر، کتاب مناقب شافعی از بیهقی و کتاب الشافعی از محمد ابو زهره.
- با وجود چنین دستاوردهایی در فقه شافعی، ولی باز هم برخی فقها در طول تاریخ به بسته شدن باب اجتهاد رأی دادهاند.
اینکه برخی فقها رأی به بسته شدن باب اجتهاد دادهاند به این مفهوم نیست که باب اجتهاد کاملاً بسته شده است. بسته شدن باب اجتهاد تنها نظر برخی از علما در شرایط خاص بوده است و بطور محدود مورد پذیرش قرار گرفته است. اما اکثر فقها باب اجتهاد را باز داشتهاند و به آن عمل کردهاند و این باز بودن تا به امروز ادامه دارد.
- اما همان نگاه محدود و مقطعی به بسته شدن باب اجتهاد، اثر خود را بر رکود فقهی بر جای گذاشته است.
درست است! بسته شدن باب اجتهاد دو اثر مهم و منفی را بر فقه داشته است. اول از همه اینکه فقه را از کارکرد اولیه و محتوایی خود خارج کرده است. یکی از مسؤولیّتهای فقه تطبیق با شرایط زمانه است که بسته شدن باب اجتهاد سبب توقف این کارکرد و درنتیجه تا کارآمدی فقه شده است.
مسئله دوم این است که بسته شدن باب اجتهاد سبب موروثی شدن فقه شده است. بسته شدن باب اجتهاد سبب شده که برخی علما، فقه را در قالب سنّتی و موروثی در آورند و تنها میراث بر فقهای گذشته شوند. یعنی برای اینکه اصول فقه را که فلسفه اولیه فقه امام شافعی بوده است در فقه جاری کنند، تنها فتوا یا مکتب فقهی گذشتگان را روخوانی کنند و آن را به عنوان فقه شافعی به مردم معرفی کنند؛ از آنجا که درک کتب فقهی خود امام شافعی حتی بصورت ظاهری آن کار چندان راحتی نیست، این علما به کتب شاگردان امام شافعی مراجعه کردهاند تا آن را به عنوان احکام شرعی گذشتگان به مردم ارائه دهند. در نتیجه ما امروزه شاهد رواج فقه برخی شاگردان امام شافعی، بجای فقه اصیل امام شافعی هستیم. در حالی که بین این دو تفاوت وجود دارد.
- با توجه به توضیحات جنابعالی، ما الان با دو نوع مکتب متفاوت در فقه شافعی مواجه هستیم. مکتب موروثی و سبک اجتهادی.
بله درست است. مکتب اجتهادی مکتب اصیل فقه شافعی است که مبتنی بر اصول فقه است. این مکتب ادامه همان اصولی است که امام شافعی در فقه به وجود آورده است. اما بدلیل رشد مکتب موروثی و روخوانی مکتب گذشتگان، امروزه مکتب اجتهادی غریب واقع شدهاند و حتی بسیاری از علمایی که امروز خود را متولی فقه شافعی میدانند، با روش اصیل و اجتهادی فقه شافعی بیگانهاند و از آن اطلاعات درستی ندارند. این مکتب موروثی، تنها روخوانی کتب برخی فقهای شافعی مذهب است، بدون اینکه در آن به اصول فقه که خود امام شافعی مبتکر آن بوده توجه شود.
- آیا دو مکتب مورثی و اجتهادی فقه شافعی، بر مدارس دینی شافعی مذهب عصر ما تأثیر داشته است؟
الان بسیاری از مدارس دینی شافعیمذهب هستند که مدّعی هستند وارث مذهب شافعی هستند، ولی در واقع از اصول فقه شافعی فاصله گرفتهاند و تنها کتب برخی فقهای شافعی مذهب گذشته را روخوانی میکنند و آن را آموزش میدهند. طبیعی است که چنین مدارسی نه میتوانند علما بزرگی را تربیت کنند و نه میتوانند فقهی را ارائه دهند که با اجتماع بشری در جهان امروزه سازگار باشد. بدلیل همین خلا علمی است که میبینیم برخی از این مدارس سعی میکنند با افزایش تعصّب مذهبی برای خود فضایی بسته برای فرار از پاسخگویی فراهم کنند و به نفی دیگران روی آورند و اجتهاد را ضد مذهب بنامند.
در مقابل برخی از مدارس شافعیمذهب متوجه این مشکل شدهاند و با عبور از نگاه مورثی و روش بسته روخوانی کتب فقهی، در پی احیا روش اصول فقهی امام شافعی برآمدهاند تا با استفاده از روش اجتهادی و اصول فقهی امام شافعی، فقهی را ارائه دهند که با نیازهای روز مسلمانان سازگاری داشته باشد. طبیعی است که چنین مدارسی با استقبال بیشتری مواجه میشوند.
- با این وجود دیده میشود برخی علما منتسب به مذهب شافعی، هر فتوایی جدیدی را خارج از مذهب شافعی میدانند و آن را تضعیف مذهب شافعی قلمداد میکنند.
نباید فراموش کرد که مذهب و فقه یک ارث نیست. فقه کتاب روخوانی نیست. فقه دارای اصول است و مبتنی بر استنباط حداکثری از فلسفه و اهداف تاریخ بر مبنای کتاب و سنت است. فقه تابع علم است. اگر فکر کنیم میتوانیم بدون علم میتوانیم فقه را جاری کنیم اشتباه است. بین دانش علم فقه و نقل فقه تفاوت وجود دارد.
اگر عمیق تر به این موضوع نگاه کنیم، تمامی ابعاد فقه و دین نیازمند علم است. مثلاً در شرع قبولی اعمال نیازمند نیّت است و نیّت تابع علم است. یعنی نیت تابع دانایی و دانش در مورد احکام است. لذا عبادات و اعمال ما زمانی درست است که نیت کنیم و نسبت به آن نیت علم داشته باشیم یعنی علم داشته باشیم که آن کار واجب است یا ثواب دارد. اما اگر نیت و علم به یک فریضه شرعی را نداشته باشیم و به طور اتّفاقی و تصادفی عبادتی را انجام دهیم، آن عبادت مورد قبول وافع نمیشود. این اصل در تمامی جنبههای فقهی جاری است. برای فقیه شدن باید علم به آن فقه را داشت نه اینکه فقط آن را تقلید و تکرار کرد.
- غیر از علمای موروثی شافعیمذهب، برخی انتقادات بیرونمذهبی نیز نسبت به فقه شافعی وجود دارد؛ مثلاً اینکه گفته میشود فقه شافعی از کتاب و حدیث فاصله گرفته است. مبنای این انتقادات چیست؟
این مخالفتها بخاطر نگاه ظاهری به کتاب و حدیث است. هنگامی که در فقه، اصول تفکر علمی رعایت نشود و همه قضاوتها بر اساس ظاهر متون باشد، نتیجه این میشود که فقه از فلسفه احکام و مقصود شارع فاصله میگیرد و کارآمدی خود را نیز در زمانه از دست میدهد. لذا نباید فقه را با استنباط ظاهری از کتاب و سنت یکی دانست. دریافت و اطلاع صحیح حدیث وظیفه محدثین است و مسئولیت محدّث با فقیه فرق دارد. اگر فقه را تا حد استباط ظاهری به دریافت معنای ظاهری حدیث تنزل ببخشیم و آن را محدود کنیم، فقه از کارکرد حقیقی و محتوایی خود خارج میشود. انتقادات به فقه امام شافعی در این زمینه به دلیل عدم آگاهی از اصول فقه و استنباط ظاهری از کتاب و سنت بدون دارا بودن تخصّص لازم در آن است و لیکن برخی افراد علم حدیث یا تفسیر آن را با اصول فقه یکی میدانند در حالی که در واقع چنین نیست.
- یکی از مشکلات جهان اسلام، تندروی مذهبی است. فقه شافعی چه موضعی در این خصوص دارد؟
فقه شافعی با هرگونه تندروی مذهبی و تکفیر دیگران مخالف است. فقه شافعی، فقه گفتوگو و اندیشه است و در آن از روش کلامی استفاده میشود. تسامح مذهبی شافعیمذهبیها در نقاط مختلف دنیا نمونهای تاریخی از تسامح مذهبی این فقه است. اگر یک قضاوت تاریخی در این مورد داشته باشیم، در کمتر دینی مانند اسلام و کمتر مذهبی مثل فقه شافعی چنین تسامح مذهبی را شاهد خواهیم بود. به همین دلیل در هر نقطه از دنیا که فقه شافعی حاکم بوده، همواره تضارب آرا و گفتوگوی مذهبی و رشد علم و دانش هم وجود داشته است و یکی از دلایل اقبال و رشد فقه شافعی چنین بوده است. در حالی که رشد دیگر مذاهب تا حد زیادی حاصل اراده حکّام سیاسی بوده است.
- اما امروزه جهان اسلام متهم به تندروی مذهبی است و برخی مسلمانان نیز این تندروی را تأیید میکنند.
تندروی مذهبی بر جهان اسلام تحمیل شده است. جهان اسلام خود اولین قربانی تندروی مذهبی است. تندروی مذهبی در تاریخ اسلام دارای اصالت نیست. اسلام دین مدارا با دیگران و تسامح است. متأسّفانه دشمنان اسلام برای جلوگیری از رشد اسلام برخی گروههای تندرو را تقویت میکنند و به آنها فضا میدهند تا اسلام را اینگونه معرفی کنند، در حالی که به اسلام حقیقی که اهل مدارا و گفتوگو است فرصت ظهور نمیدهند. فقهای بزرگ اسلام همواره در مورد تکفیر و نهی دیگران نهایت احتیاط را بکار میبستند تا زمینه برای همزیستی مسالمتآمیز در جامعه فراهم شود. فقهای بزرگ اسلام در طول تاریخ در صدور فتوا و تکفیر دیگران با احتیاط برخورد میکردند، در حالیکه اکنون تکفیر دیگران به امری سیاسی و به وسیلهای برای نابودی و سرکوب مخالفان تبدیل شده است و این یعنی استفاده ابزاری از دین و فقه برای سرکوب دیگران یا اهداف سیاسی.
- اما برخی منتقدین اسلام معتقدند که تندروی ریشه در متون دینی اسلام دارد
تندروی دینی حاصل بدفهمیدن اسلام و نگاه محدود و مقطعی به متون است، نه حاصل آگاهی عمیق از مفاهیم اسلام. متون دینی اعم از کتاب و سنّت یک واقعیت کل به هم پیوسته است. نمیتوان بخشی از آن را دید و بخشی از آن را نادیده گرفت. مفاهیم دینی را نمیتوان بصورت بریده و نیمه تمام مورد استفاده قرار داد. مفاهیم، مفاهیم را کنترل و تکمیل میکنند و در نتیجه چنین تلاقیای است که مفهوم حقیقی دین ظهور میکند. اما اگر ما در استنباط متون دارای نگاه بریده و محدود و پیشداوری و نفرت و سیاسیکاری باشیم و به دنبال سندی از متون برای توجیه رفتار خود باشیم، در واقع بطور ابزاری از متون استفاده کردهایم که امری برخلاف هدف اولیه و فلسفه دین و هدف شارع است.
این آشفتگی که در درک مفاهیم دین در خوشبینانهترین حالت حاصل عدم آگاهی از دین و در بدبینانهترین حالت حاصل سوء استفاده از متون برای ضربه زدن به دین یا رسیدن به مقاصد سیاسی است. بطور کلی چنین برداشتهای ناقص بوده و فاجعهآفرین است و به نتیجهای ختم میشود که با اصل و فلسفه حقیقی دین اسلام هیچ میانهای ندارد. اسلام دین مدارا، تمدّنسازی، گفتوگو و تأهّل است نه دین نفی کردن و تکفیر نمودن دیگران.
برای اثبات این ادّعا و برای نمونه باید به نحوه برخورد افراطگرایان مذهبی با اقلّیّتهای دینی در دین اسلام نگاه کرد. ایزدیها قریب به 5هزار سال است که در خاورمیانه زندگی میکنند. در طول 14قرن، مسلمانان با آنها مدارا کردهاند و آیین و معابد آنها را حفظ کردهاند، اما امروز عدّهای به نام اسلام خواهان نابودی انها هستند. آیا میتوان پذیرفت از صدر اسلام تاکنون مسلمانان نسبت به نابودی این اقلّیّتها کمکاری کردهاند و اکنون این مسؤولیّت به برخی مسلمانان افراطی زمان ما واگذار شده است؟ مدارای تاریخی مسلمانان با این اقلّیّت کوچک و آسیبپذیر در قلب جهان اسلام چه مفهومی دارد؟ روش مسلمانان در 14 قرن گذشته صحیح بوده است یا روش برخی افراطیون فعلی؟
بطور کل وجود ادیان، مذاهب، عبادتگاهها و آثار تاریخی مختلف در سرزمینهای اسلامی از 14 قرن قبل تاکنون نشان از مدارای تاریخی مسلمانان با پیروان سایر ادیان دارد و اگر مسلمانان اولیه مثل برخی مسلمانان افراطی امروزی میاندیشیدند و مثل آنها عمل میکردند، در طول این مدت طولانی همه این ادیان و عبادتگاهای غیراسلامی در سرزمینهای اسلامی از بین میرفت و اثری از آنها به ما نمیرسد. اما وجود عبادتگاههای تاریخی ادیان مختلف در طول قرنها در سرزمینهای اسلامی خود بزرگترین گواه است که مسلمانان بطور کلی مشکلی با مدارا با غیر مسلمانان نداشته و ندارند.
- برخی افراطگرایان در توجیه رفتار خود اعلام میکنند که اسلام را باید با زور و خشونت توسعه دهند. نظر شما چیست؟
هیچ توسعه دینی و مذهبی با خشونت ممکن نیست. باید به گونهای عمل کرد که افراد با میل خود اسلام را بپذیرند. در صدر اسلام دین اسلام از سرزمین عربستان ظهور کرد به ایران رسید. وقتی به ایران رسید، ایران به مرکز علمی و فقهی اسلام تبدیل شد و از این سرزمین به دیگر مقاطع دنیا منتشر شد. این انتشار حاصل تمدّنسازی و دانش فقهی بود. اگر اجباری در کار بود اسلام در ایران متوقف میشد و با آغاز دوران ضعف اعراب، اسلام نیز در دیگر سرزمینها از بین میرفت، اما نقش مسلمانان غیر عرب خصوصاً ایرانی در شکل دادن تمدن اسلامی انکارناپذیر بوده است. در سایه مدارای مذهبی و خردپذیری تمدن اسلامی در نقاط مختلف جهان شکل گرفت و مسلمانان در علوم مختلف دینی و غیر دینی پیشرفت کردند. چنین الگویی در دوران ما نیز میتواند تحوّلآفرین باشد و میتواند اسلام را به عنوان یک تمدن، یک روش زندگی و یک معنویت تکاملیافته به غیر مسلمانان در دنیا معرفی کند.
منبع: مجتمع دینی بستک
نظرات